God's beautiful gift

بدون عنوان

رادوین جونم سلام دو روز پیش رفتیم واکسن دوماهگیتو زدیم الهی قربونت برم خیلی درد کشیدی دو تا به دو تا پات زدند. من که طاقت دیدن نداشتم تو بغل مادربزرگ بودی. اولش خواب بودی از تلخی قطره فلج اطفال که خانمه ریخت تو دهنت بیدار شدی تا اومدی به خودت بیای سوزن زد به پای کوچولوت هنوز تو شوک اولی بودی که دومی هم زد الهی فدای گریه کردنت بشم میدونم خیلی درد داشت. وقتی اومدیم خونه اصلا پاهاتو تکون نمیدادی.  این عکس روز بعد از واکسن که تب کرده بودی . قربون چشمهای بیحالت بشه مامان ...
10 دی 1390

بدون عنوان

پسر گلم سلام امروز دوماهه که هرروز صبح وقتی از خواب بلند میشم صورت ماهتو میبینم. مامانی تو این دوماه خیلی پیشرفت کردی. دیگه مثل اولا لق نمی زنی یه کوچولو گردنتو نگه میداری. تازه کلی هم برای مامان و بابا میخندی. بعضی موقع ها هم دل درد داری وقتی می پیچی به خودت و گریه میکنی دلم کباب میشه. منم هیچ کاری نمی تونم برات بکنم . ولی اشکال نداره قربونت برم دنیا که فقط شیرخوردن و خوابیدن نیست کلی از این چیزهای بدم داره که باید تحمل کنی. تازه یه چیز بدتر فردا باید بریم واکسن بزنی. عزیزم خیلی ناراحتم کاش میشد یه جوری ازش در بریم ولی نمیشه. خداکنه که زیاد درد نداشته باشی. میدونی تو هرروز بیشتر داری شبیه بابات میشی. بابائی هم کلی ذوق میکنه. دوس...
7 دی 1390
1