God's beautiful gift

بدون عنوان

رادوین کوچولو سلام پسر مامان حسابی سر مامان و بابا رو گرم کردی به بابائی یه اخطار دادن از بس که سر کارشو می‌پیچوند و زود میومد خونه تا تو رو ببینه. وروجک مامان حسابی داری بزرگ میشی . چند روز پیش بردیمت برای چکاب وزنت شده بود ٤کیلو قدت هم ٥٤ خیلی خوشحال شدیم. من هرروز ازت عکس میگیرم تا بعدها خودت هرروز بزرگ شدنت و ببینی. این عکس ساعتهای اول به دنیا اومدنت تو بیمارستانه تو این عکس یک ماه از اومدنت گذشته و تو مثل فرشته ها خوابیدی اینا عکسهای 40روزگیت ...
19 آذر 1390

تولدت مبارک

پسر گلم سلام امروز یکماهه که هرروز صبح وقتی از خواب بلند میشم تو کنارم خوابیدی و من میتونم صورت ماهتو ببینم. عزیزم به دنیا اومدنت مبارک باشه. اینجا همون جائی که ٩ماه خودتو برای اومدنش آماده کردی. اولین روزا اصلاً برات مهم نبود که کجایی ولی الان هرروز که میگذره انگار یه چیز تازه می‌بینی الان چند روزه که جواب صحبتهای اطرافیانتو با یه لبخند کوچولو میدی یا با نگاهت همه رو دنبال می کنی. باورم نمیشه اون موجود کوچولوی ٢کیلو و ٩٠٠گرمی که روزای اول فقط میخوابید و به هیچی  توجه نمیکرد اینقدر بزرگ شده و منو به عنوان مادر میشناسه. با همه سختیهای روزای اول که برام غیر منتظره بود ولی حالا کم کم دارم لذت مادر شدن و متوجه میشم. عزیز دل...
7 آذر 1390

بدون عنوان

سلام کوچولو الان یک ماهی هست  که برات دردودل نکردم آخه حسابی مشغول آماده کردن خودمون برای اومدن تو هستیم. خونه رو مرتب کردیم اتاقتو چیدیم. منم یک ماهه که دیگه سرکار نمیرم این روزهای آخر یکم حوصلم سر رفته امروز رفتم دکتر قرار شد که شنبه هفتم آبان برم بیمارستان برای اومدن شما. هنوزم باورم نمیشه که دارم مادر میشم. هم خوشحالم هم نگران. ولی بیشتر خوشحال بابائی هم خیلی خوشحاله. نمیتونم تصورت کنم . فقط دوست دارم زوتر ببینمت. پسر گلم تا اون موقع مواظب خودت باش. دوست دارم  ...
4 آبان 1390
1