God's beautiful gift

بدون عنوان

سَاااام عزیز دلم الان سه ماه از آخرین باری که برات نوشتم گذشته و شما دیگه به س سام میگی سَام. یه مدت با وبلاگت مشکل داشتم و نمیتونستم بازش کنم ولی الان که اومدم و اخرین مطلبتو میخونم می بینیم که شما تو این سه ماه چقدر بزرگ شدی الان دیگه نمیتونم جلوی تند راه رفتنت و بگیرم. کلی هم تنوع به راه رفتنت میدی روی پنجه راه می ری ، می چرخی و میری یا می دوی. دیگه قشنگ با کلمات منظورتو میفهمونی . بابا رسولم همش بهت کلمه های سختو میگه تکرار کنی بعد کلی به حرف زدن شیرینت می خنده . تازه دو تا شعر هم یاد گرفتی و با مادر جون میخونی: یه توپ دااَم گل گییه .فقط نمیدونم چرا تازگیها یه ذره ترسو شدی با یه مشاور کودک صحبت کردم میگه عادیه و میگذره.....
19 خرداد 1392
1