God's beautiful gift

قشنگترین صدای زندگیم

سلام عزیز دلم نمیدونی چه حالی دارم . دیروز دکتر دستگاهشو چرخوند روی شکمم تا من زیباترین و پرهیجانترین و عزیزترین و آروم ترین صدای زندگیمو بشنوم.   صدای تاپ تاپ قلبت. قلب کوچولوی قشنگت. تند تند میزد . محکم بود ولی کوچولو و آروم . اینقدر بهم آرامش می داد که دلم میخواست به دکتر بگم بزاره بازم بشنوم ولی روم نشد. ولی صدات هنوز تو گوشمه. سه هفته دیگه برام سونو نوشته بیصبرانه منتظرم که اون روز بیاد تا دوباره هم ببينمت و صداي قشنگتو بشنوم.     ...
10 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام کوچولوی قشنگ من. راستی تو چه شکلی هستی قشنگی یا نه؟ میدونی دوست دارم اگه پسر بودی شکل رسول بشی ولی اگه دختر بودی شکل خودم .....اصلاْ هرجور خودت دوست داری . من و بابائی هر شکلی که باشی دوست داریم. امروز ۱۰ هفته تموم شد یعنی رفتیم تو ۱۱ هفتگی. الان ۲.۵ سانت شدی ۸ گرم هم وزن داری. مهم تر از همه اینکه انگشتات هم از هم جدا شدن ولی نمیتونی باز و بستش کنی . عجله نکن تا دو هفته دیگه خیلی کارای دیگه همه می تونی بکنی. منم ۲ کیلو چاق شدم  خیلی بدفرم شدم. الان که ۸ گرم بیشتر نیستی این شکلی شدم چه برسه به دو سه ماهه دیگه. ولی تو خودتو ناراحت نکن عزیز دلم من خیلی بیشتر از هفته های قبل دوست دارم . مواظب خودت باش ...
28 فروردين 1390

بدون عنوان

  امروز دقیقاْ ۷هفته است که مهمون دلم شدی. دكتر مي‌گفت كلاً 1سانت بيشتر نيستي ولي با همه وروجك بودنت خوب خودتو به من نشون‌ ميدي. بااينكه امسال بخاطرت نتونستم خونه تكوني كنم و مسافرتم كنسل شد با همه دل دردها و كمر دردها و نفس تنگي ها و... خيلي خوشحالم كه هستي خيلي خوشحال‌تر از موقعي كه نبودي. فقط يك روز به سال نو مونده امسال فقط دعام اينه كه بتونم از تو خوب مراقبت كنم كه سالم و سرحال به اين دنيا بياي. ...
28 اسفند 1389

باورم نميشه........ تو وجود داري.

ديروز ساعت ۸ رفتم آزمايشگاه كنار اداره آزمايش دادم گفت ساعت ۲ بيا جوابو بگير.  از ساعت ۸ هر ۵دقيقه به ساعت نگاه مي كردم. چقدر دير گذشت. با اينكه تقريباً مطمئن بودم تو هستي ولي بازم دلشوره داشتم انگار قرار بود دكتر يه چيز ديگه بهم بگه. بالاخره ساعت ۲ شد. تا رفتم تو آزمايشگاه اول پرسيدم چي شد بعد گفتم سلام . گفت مثبت     مثبت يعني تو         تو يعني ني‌ني من‌ و رسول     يعني من مادر ميشم. استرس داشتم   خوشحال بودم    مي ترسيدم    همه چي با هم بود ولي حس خوبي بود. رسول زنگ زد گفتم كه تو به ما افتخار دا...
18 اسفند 1389

یعنی تو هستی؟

امروز دوشنبه ۱۶ اسفند ۸۹ چند روز بود که یه حسی داشتم. یه حس عجیبی که تا حالا نداشتم دیشب رسول ب ب چ  خرید و مجبورم کرد که ببینم تو هستی یا نه دوتا خط داشت خط اول تیره و کلفت بود نشونه وجود من و خط دوم که ریز و کمرنگ بود .......... یعنی واقعاْ تویی؟!!! باورم نشد. دوباره راهنماشو خوندم . دوتا خط یعنی مثبت بیخیالش شدم تا آخر شب دوباره رفتم سراغش هنوز دو تا بود همیشه فکر می کردم وقتی خط خوشگلت رو ببینم چی کار میکنم؟   هیچی  هیچ کار نکردم شوکه شده بودم با این که چند ماهه منتظرت بودیم  ولی نمیدونم چرا وقتی وجودتو اعلام کردی ترسیدم. رسول خیلی خوشحال بود گفت که ا...
16 اسفند 1389