بدون عنوان
سَاااام
عزیز دلم الان سه ماه از آخرین باری که برات نوشتم گذشته و شما دیگه به س سام میگی سَام. یه مدت با وبلاگت مشکل داشتم و نمیتونستم بازش کنم ولی الان که اومدم و اخرین مطلبتو میخونم می بینیم که شما تو این سه ماه چقدر بزرگ شدی الان دیگه نمیتونم جلوی تند راه رفتنت و بگیرم. کلی هم تنوع به راه رفتنت میدی روی پنجه راه می ری ، می چرخی و میری یا می دوی. دیگه قشنگ با کلمات منظورتو میفهمونی . بابا رسولم همش بهت کلمه های سختو میگه تکرار کنی بعد کلی به حرف زدن شیرینت می خنده . تازه دو تا شعر هم یاد گرفتی و با مادر جون میخونی: یه توپ دااَم گل گییه .فقط نمیدونم چرا تازگیها یه ذره ترسو شدی با یه مشاور کودک صحبت کردم میگه عادیه و میگذره...
قربونت برم عصرها که از سرکار میام با هم می ریم پارک شما هم که تا درختای پارکو میبینی باخوشحالی داد می زنی سرسُه ....... تاتااباسی با بچه ها هم زود دوست میشی و بازی میکنی
باورم نمیشه که همین سه ماه پیش بوده که حتی نمیتونستی درست راه بری............
دوست دارم
این عکس رادوین جونم نوروز 92
رادوین جون در دریاچه زریوار مریوان
رادوین در حال دویدن دنبال ببعی ها ولی بچم خیلی عقب مونده
رادوین جون امسال کل کردستان و گشته
یادم رفت بگم اقا رادوین رفته بود آرایشگاه و کلی جیگر شد این عکس قبل از اصلاح
و حالا......
رادوین جون بعد از اصلاح