قربونت برم این روزا اینقدر شیرین زبون شدی که صبحها به سختی ازت جدا میشم و میام اداره، فکر کنم همه مامانایی که میگن بچمون ناراحته وقتی میخواد از ما جدا بشه در اصل خودشون ناراحت ترن مثل من. وقتی تو اداره ام تاساعت 4 که برگردم خونه، همش حرکاتت جلوی چشمامه. البته این حس بین من و بابایی مشترکه. این چند وقت که بابابزرگ نیست یکم بهونه گیر شدی. بعضی شب ها میری درخونه روباز میکنی و به مادرجون میگی بابابزرگ و صدا کن بیاد. اوایل که گوشی رو میدادم که با بابابزرگ صحبت کنی بعدش عصبی میشدی برای همین دیگه نذاشتیم تلفنی صحبت کنی. اینطوری بهتره که حواستو پرت کنیم. دو روز پیش عروسی بودیم خیلی بهت خوش گذشت رفته بودی بالای میز و همش میرقصیدی و البته م...