رادوین عزیزم تولدت مبارک
خیلی وقتها با زبان بی زبانیت صدایت میکنی که بازی کنیم. من یا خسته ام یا بیشتر دلم میخواهد بنشینم و یا با بقیه حرف بزنم تا با تو بازی کنم . بس که خرم!!!!! با تو بازی کردن و همپای تو به همه جا سرک کشیدن.دالی بازی کردن . هواپیما شدن یا ریزریز با چرت و پرت هایت بازی کردن یواشکی از کلمه هایی که میسازی خندیدن. یواشکی بازو و موهایت را بوسیدن. تماشایت کردن... آرزویم یک دشت بزرگ و نرمالوی سبز است که باهم بدویم و خل مشنگ بازی دربیاوریم. بیآنکه برای کاری یا جایی عجله داشته باشم . بیانکه بترسم بخوری به مبل و میز و هرمانع بیخودی که گذاشتهام جلوی راهت. پسرکم دیروز یکساله شدی. داری بزرگ میشی و من هرروز دلم برای دیروزت تنگ...
نویسنده :
فریبا
23:37
سلام گلم
عزیز مامان دیگه داری اخرین روزای 12ماهگی و میگذرونی چند وقت دیگه اولین سال اومدنت به دنیارو جشن میگیریم و من حتی همین الان که خودت تنهایی رو پاهات وایسادی و با دستات شونه های منو گرفتی و داری با دقت بیبی انیشتین نگاه میگنی باورم نمیشه که یک سال گذشت. راستش یه ذره هم ناراحتم اخه باید تو یکسالگی واکسن هم بزنی اونم دوتا. یه کوچولو بخاطر دندونات هم لاغر شدی ولی تا حالا که پسر خوبی بودی و بعد از کولیک در مقابل دومین چالش زندگیت خیلی مقاوم بودی و ما رو اذیت نکردی. رادوین هم اکنون رادوین داره آواز میخونه ...
نویسنده :
فریبا
20:31
رادوین مامان سلام
عزیزدلم میدونم که خیلی دیربهدیر از روزای قشنگی که برامون درست کردی مینویسم ولی قربونت برم شما دیگه برای من وقتی نذاشتی. الان که دارم می نویسم ساعت 11 شب و شما خوابی ولی من دارم اثر انگشتای کوچولوتو روی مانیتور می بینم. وقتی از دور لبتاپ و میبینی با سرعت میای طرفش و با دستات مانیتور و می خوابونی و بعد با تمام قدرت به کیبورد میزنی بعدم به مانیتور نگاه میکنی که ببینی چه تغییری کرده. تازگیها هرجا که گیرت میاد میگیری و بلند میشیی و دوتا قدم برمیداری. به فرهنگ لغاتت هم چندکلمه اضافه شده مثل اده= بده سیر=شیر بق= برق بابو= بابابزرگ ندس= خاله نرگس افت= رفت جیز= جیز آب= همه نوشیدنیها رااااااستی بالاخره با تلاش خاله...
نویسنده :
فریبا
23:46
بدون عنوان
سلام مامانی عزیز مامان اون موقعها که تو نبودی وقتی مامانا از مریضی نینیهاشون ناراحت بودن تو دلم میگفتم خوب همه مریض میشن دیگه چرا اینا اینجورین ولی حالا خودم با تب تو گریه میکنم و اگه کسی درکم نکنه ناراحت میشم . پسر گلم تازه خوب شده بودی که دوباره تب گرفتی و بعدشم صورت و بدنت پر از دوندونای قرمز شد دکتر گفت مخملک گرفتی گفت که خارش نداره ولی من همش میترسیدم که تو چیزی احساس کنی . خدا رو شکر که دیگه خوب شدی ولی مامان جونی فکر کنم از این به بعد باید منتظر این روزای بدم باشیم هرچند که تو خیلی پسر خوبی هستی با این همه تب بالا ولی اصلا گریه نکردی فقط همه ما دلمون واسه وروجک بازیهات و خندههای قشنگت تنگ شده...
نویسنده :
فریبا
11:04
بدون عنوان
سلام پسمل نازم امروز 2روزه که از مسافرت برگشتیم. این سومین مسافرت شما بود ولی متاسفانه ایندفعه سرمای بدی خورده بودی. این دفعه اول بود که مریض میشدی . صدای کوچولوت گرفته بود. مماغتم همش آویزون بود. ولی مریضم که بودی بازم میخندیدو بازی میکردی. مامان جون با اینکه 4 شب مسافرتو نخوابیدیم ولی خیلی خوش گذشت. فقط مشکلم اینه که حالا که برگشتیم تو به شلوغیه اونجا عادت کردی دیگه نمیشه نگهت داشت اینقدر که شیطون شدی مخصوصا که چهاردست و پا هم یاد گرفتی و به همه جا فضولی میکنی. قربونت برم ما همچنان منتظر دندون سوم هستیم که جوونه بزنه. &nbs...
نویسنده :
فریبا
0:23
بدون عنوان
سلام عشق مامان وروجک مامان تازگیها اینقدر وقتگیر شدی که دیگه تقریبا به هیچ کاری نمی رسم . دندونای کوچولوت داره در میآد برای همین کلی بهانه گیر شدی. الهی قربونت برم میدونم خیلی سخته ولی این تازه اول راهه. آخه همه جا که دلٍ آروم مامان نمیشه شما الان تو 10 ماهی. ولی من به اندازه 100 سال بهت وابسته شدم. مخصوصا با این شیرینکاریهای نازت چند تا کلمه هم یاد گرفتی. مثل ماما=مامان بابا=بابا بوپ=توپ دد=بیرون هم= خوردنی پا=پا هاااااااااای= بای بای دااااا=دالی چهار دست&nbs...
نویسنده :
فریبا
18:48